ستم ملی٬ مساله ملی٬ راه حل كمونیسم كارگری
علی جوادی


یکی از مخاطرات جدی ای که جامعه را در پروسه سرنگونی رژیم اسلامی تهدید میکند خطر ناسیونالیسم است. تشدید تحرکات ناسیونالیستی و قومپرستی، خصومت و کینه توزی و ایجاد نفرت میان مردم و دامن زدن به جنگهای قومی و ملی و قبیله ای از پی آمدهای احتمالی چنین تحرکی است. سرنگونی کم مشقت رژیم آدمکشان اسلامی مستلزم حاشیه ای کردن تحرک قومپرستی و ناسیونالیسم در تحولات سیاسی آتی جامعه است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری ضمن تاکید بر نقش مخرب و ویرانگر جریانات رنگارنگ ناسیونالیستی میکوشد تا جامعه را از خطرات نفوذ و گسترش سموم ناسیونالیستی برحذر کند. در این بخش به مساله راه حل اٽباتی کمونیسم کارگری در قبال ستم ملی و مساله ملی می پردازیم.

ستم ملی : رئوس يك راه حل انسانی
هر گونه ستم و تبعيض ملی بايد برچيده شود. تبعيض بر مبنای انتساب انسانها به مليتهای مختلف يكی از اشكال كريه و ضد انسانی نابرابری در جامعه طبقاتی سرمايه داری حاضر است. نابودی ستم و تبعيض بر مبنای مليت و تضمين برابری همه جانبه تمامی شهروندان مستقل از هرگونه تعلق ملی و قومی يك هدف پايه ای كمونيسم كارگری است. سياست حزب اتحاد كمونيسم كارگری در قبال مساله ستم ملی در يك دنيای بهتر٬ برنامه حزب اتحاد كمونيسم كارگری٬ روشن و دقيق بيان شده است :
"حزب اتحاد كمونيسم كارگری برای رفع كامل هر نوع ستم ملی و هر نوع تبعيض بر حسب مليت در قوانين كشور و عملكردهای دولت مبارزه ميكند. حزب اتحاد كمونيسم كارگری هويت ملی٬ عرق ملی و ناسيوناليسم را افكار و تمايلاتی بسيار عقب مانده٬ مخرب و مغاير با اصالت انسان و آزادی و برابری انسانها ميداند و با هر نوع تقسيم بندی ملی ساكنين كشور و هر نوع تعريف هويت ملی برای مردم قاطعانه مخالف است. حزب اتحاد كمونيسم كارگری خواهان برقرار نظامی است كه در آن كليه ساكنين كشور مستقل از مليت يا احساس تعلق ملی خويش٬ اعضای متساوی الحقوق جامعه باشند و هيچ نوع تبعيضی چه مثبت و چه منفی در قبال مردم منتسب به مليت های خاص معمول داشته نشود."
از نقطه نظر ما نظام سياسی و اداری جامعه بايد تضمين كننده حقوق و امكانات برابر كليه شهروندان بدون كوچكترين تبعيضی در جامعه باشد. اسناد رسمی كشور و اوراق هويتی دولت بايد شهروندان جامعه را بدور از هرگونه تقسيم بندی ملی و قومی و مذهبی بمثابه اعضاء و شهروندان متساوی الحقوق جامعه در فعل و انفعالات جامعه برسميت شناخته و ثبت كند. نظام دولتی بايد فاقد هرگونه عنصر هويتی ملی٬ قومی و يا مذهبی باشد.

مساله زبان
يكی ديگر از اجزاء و مولفه های رفع ستم ملی در جامعه مساله زبان است. ايران كشوری چند زبانی است. به اعتباری مردم را ميتوان به ۵ گروه زبانی تقسيم كرد. زبان اجباری در جامعه٬ چه در دوران سلطنت پهلوی و چه در زمان رژيم اسلامی٬ يكی از عرصه های ستم و محروميت بر مردمی است كه به زبانی غير از زبان رسمی (اجباری) كشور تكلم ميكنند. نمونه های محروميت و اذيت و آزار دولتی در اين زمينه بسيار است. از مجازات و اذيت و آزار و تحقير كودكانی كه قادر به تكلم به زبان رسمی اجباری در مدارس نبوده تا افرادی كه بخاطر تكلم به زبان ديگری در بهره مندی از خدمات و سرويس های موجود در جامعه دچار انواع مشكل و محدوديت ميشوند٬ نمونه ها بسيارند.
يك گام جدی در رفع اين معضل و ستم تاريخی ممنوعيت زبان رسمی اجباری است. احدی نبايد بخاطر چشم باز كردن در جامعه ای كه به زبان ديگری به غير از زبان رسمی جامعه تكلم ميكند٬ مورد اذيت و آزار و يا از دريافت و بهره مندی خدمات اجتماعی محروم و يا دچار مشكلی گردد. جامعه و دولت بايد بتواند در يك پروسه كاملا دمكراتيك و آزاد يك زبان از ميان زبانهای رايج در كشور را به عنوان زبان اداری و آموزشی اصلی تعيين نمايد. مشروط بر اينكه امكانات و تسهيلات لازم برای برخورداری افرادی كه به زبانهای ديگری تكلم ميكنند در كليه شئون اجتماعی٬ فرهنگی و سياسی و اداری جامعه فراهم شود. از طرف ديگر دولت بايد موظف شود امكانات ويژه ای بمنظور آموزش و يادگيری زبان يا زبانهای رسمی و آموزشی اصلی كشور را به كودكانی كه به زبانی ديگر تكلم ميكنند٬ قبل از ورود به دوره آموزش اجباری٬ فراهم كند.
در دنیای امروز زبان انگليسی زبان علمی جهان معاصر و اينترنت است. از اين رو به منظور پايان دادن به عقب ماندگی جامعه از پيشرفتهای علمی و فرهنگی و جهان امروز٬ دولت بايد موظف شود زبان انگليسی را با هدف تبديل گام به گام به زبان و يا بخش اصلی زبان آموزشی و اداری متداول در كشور٬ از سنين پايين در مدارس و در سيستم آموزشی تعليم دهد و سيستم آموزشی و اداری جامعه در پروسه ای تدريجی به سيستمی مبتنی بر زبان انگيسی و يكی از زبانهای رايج كشور منتقل شود. نمونه های موفق چنين سيستمی در سطح جهان بسيارند. از هندوستان گرفته تا آمريكا و كانادا و سوئيس و بلژيك٬ بسياری از كشورها دارای دو زبان اداری و بعضا دو زبان آموزشی هستند. تبديل زبان انگليسی به يك زبان رايج در جامعه علاوه بر تسهيل برخورداری شهروندان جامعه از دستاوردهای عملی و هنری و اجتماعی جهانی٬ اين امكان را فراهم ميكند كه زبان رايج در جامعه را از حوزه اعمال "برتری ملی" و يا "رقابتهای ملی" خارج كرده و صرفا جنبه نياز به مراوده اجتماعی انسانها در جامعه را تامين می نمايد.

مساله ملی
پاسخ انسانی و كمونيستی به وجود ستم ملی در جامعه٬ تلاش و مبارزه برای ريشه كن كردن ستم ملی و ايجاد نظامی است كه همگان بمثابه شهروندان آزاد و متساوی الحقوق تحت قوانين واحد و يكسانی قرار داشته باشند. پاسخ نهايی ما برای پايان دادن هميشگی به اين شكافهای موجود در جامعه طبقاتی از ميان بردن سرمايه داری و استثمار و تقسيم جامعه به طبقات سرمايه دار و كارگر است. اما در شرايطی كه تبعيضات ناسيوناليستی و تاريخ ستم ملی در جامعه زندگی و همزيستی مسالمت آميز ميان مردم منتسب به مليتهای مختلف را عملا مشقت بار و سخت و يا عملا نا ممكن كرده باشد٬ در شرايطی كه خصومت و كشمكش ملی در جامعه به درجه ای از حدت رسيده باشد كه حساسيت وسيعی در ميان بخشهای وسيعی از جامعه بوجود آمده باشد٬ راه حل ما در اين شرايط يك روش جراحی - درمانی است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری در چنين شرايطی حق جدايی از ايران و تشكيل دولت مستقل از طريق يك پروسه انتخاب آزاد را علی الاصول برسميت ميشناسد. برسميت شناسی حق جدايی اهرمی برای پاسخگويی به "مساله ملی" است كه در جامعه ايجاد شده است. در عين حال تسليم شدن به واقعيت تلخی است كه در جامعه بر خلاف اراده و ايده آلهای انترناسيوناليستی و اصل اصالت انسانی ما شكل گرفته و پرداخته شده است.
"مساله ملی" محصول عملكرد ناسيوناليسم است٬ چه ناسيوناليسم "ملت بالا دست"٬ چه ناسيوناليسم "ملت فرو دست". نقش ناسيوناليسم در پيدايش مساله ملی كشاندن نابرابريها و تبعيض و كشمكش در عرصه فرهنگی و اقتصادی به عرصه سياسی و مساله قدرت سياسی و دولت در جامعه است. "مساله ملی" زمانی در صحنه سياسی پديدار ميشود كه جنبشهای ناسيوناليستی توانسته باشند٬ تبعيض و يا تفاوتهای قومی و نابرابريهای اقتصادی و اجتماعی بر حسب مليت را به مساله قدرت سياسی و حاكميت ربط داده باشند. در چنين شرايطی جدال بر سر سهم بری ناسيوناليستها از ثروت اجتماعی جامعه تحت پرچم جدال بر سر قدرت دولتی به پيش برده ميشود. ناسيوناليسم به مساله نابرابريها تبلوری سياسی ميدهد. جريانی است كه قادر است بزرگترين جدالها و جنگها را بر سرفرعی ترين شكافهای ملی سازمان دهد.  اما حق جدايی حقی كاملا منفی است. در اكثر موارد قابل توصيه نيست. برسميت شناسی حق جدايی مترادف توصيه به جدايی نيست. از نقطه نظر ما جدايی تنها در مواردی قابل توصيه است كه چنين مسيری٬ يعنی جدايی٬ منجر به برخورداری كارگران و توده مردم زحمتكش از حقوق مدنی پيشروتر و موقعيت اجتماعی برابرتر و رفاه بيشتر اقتصادی شوند. ما علی الاصول خواهان سازمانيابی مردم در چهارچوبهای بزرگتر كشوری بمثابه شهروندان آزاد و متساوی الحقوق هستيم. ايران از نظر ما ميتواند كشوری كوچكتر و يا بزرگتر باشد. فاكتور تعيين كننده در اين تغيير و تحولات اعمال اراده آزاد خود مردم ساكن اين سرزمينها است.
در ايران تنها مساله كرد دارای چنين خصوصياتی است. علاوه بر پيشينه سركوب و ستم بر مردم منتسب به كرد٬ چه در دوران سلطنت و چه در دوران رژيم اسلاميی وجود اعتراض اجتماعی و تحرك جريانات ناسيوناليستی كه قادر شده اند ستم و تبعيض بر مردم كرد را به سكوی پرش خود بمنظور سهم خواهی از قدرت سياسی تبديل كنند٬ عملا ستم بر مردم كرد را به مساله ای باز و مفتوح تبديل كرده است كه از نقطه نظر توده های مردم در كردستان و از نقطه نظر حيات سياسی جامعه نيازمند پاسخی اصولی است. پاسخ اصولی ما برگزاری رفراندوم در مناطق كرد نشين و تنها كرد نشين و نه سراسر ايران درمورد حل مساله كرد است. (برخي از جريانات ناسيوناليست عظمت طلب ايرانی از قرار فورمول جديدی در ضديت با خواست رفراندم در زمينه حل مساله كرد كشف كرده اند. "عقلای" اين جريانات در مقابل ما استدلال ميكنند كه رفراندم در باره مساله كرد بايد در سراسر ايران و نه فقط در مناطق كرد نشين صورت گيرد!؟ اين هم استدلال ديگری است دال بر اينكه هنر واقعا نزد ايرانيان و صد البته و در درجه اول نزد جريانات ناسيوناليستی است و بس! اما اين استدلالات فقط يك حربه تبليغاتی است. اين جريانات خود يك پای هر جنگ داخلی هستند. ستم گری ملی و چكمه به پا كردن يك ركن پايه ای سياست ناسيوناليسم عظمت طلب ايرانی است. اخيرا داريوش همايون تئوريسين "ليبرال" صف مشروطه خواهان تهديد كرده است كه در صورت پاگرفتن خواست جدايی و پرو بال گرفتن جنبشهای استقلال طلبانه در ايران اين جريانات در كنار جمهوری اسلامی در مقابله با اين وضعيت خواهند ايستاد. جريانات فاشسيت و آريايی پرست سلطنت طلب كه كارنامه شان لازم به بررسی نيست٬ خود يك پای سوق دادن جامعه به يك كشمكش قومی و ملی هستند.) "از نظر ما موضوع رفراندم جدايی و يا عدم جدايی است و نه خود مختاری٬ فدراليسم قومی و نظاير آنها. پرسشی كه مردم كردستان در چنين رفراندمی با آن پاسخ ميدهند٬ عبارت است از "جدايی از ايران و تشكيل دولت مستقل٬ يا ماندن در چهارچوب ايران با تضمين برابری كامل در كليه حقوق و آزاديها بعنوان شهروندان آزاد و متساوي الحقوق كشور" (از قطعنامه دفتر سياسی حزب كمونيست كارگری ايران : در باره حل مساله كرد در كردستان ايران٬ آذر ۱۳۷۳) در عين حال توصيه اصولی حزب كمونيست كارگری در پاسخ به سئوال رفراندم٬ با توجه به وضعيت توده های مردم در مناطق كرد نشين و مجموعه ای از فاكتورهای اقتصادی و سياسی در منطقه٬ ماندن در چهارچوب ايران با تضمين حق برابری شهروندی و رفع هر گونه ستم و تبعيض است.

اشكال ديگر ستم ملی
ستم بر مردم ترك زبان٬ عرب زبان و يا منتسب به بلوچ گونه ديگری از ستم تاريخی ناسيوناليسم ايرانی در جامعه است. راه حل كمونيستی در قبال اين اشكال ستم و نابرابری راه حل اصولی و انسانی است. ما برای يك جامعه به دور از هرگونه تبعيض و با حقوق و امكانات برابر برای همه شهروندان مبارزه ميكنم و لزومی به توسل به رفراندم و جراحی اجتماعی نيست. اما مساله اين است كه وجود درجه ای از ستم و تبعيض و نابرابری بر حسب مليت الزاما مترادف با وجود "مساله ملی" نيست. هر ستم ملی را نيز نبايد و نميتوان الزاما با رفراندم و برسميت شناختن حق جدايی پاسخ داد. هر دردی در جامعه محتاج جراحی نيسست. ما علی العموم حقی برای جريانات ناسيوناليستی كه بمنظور سهم بری از حاكميت و ثروت اجتماعی جنبشی برای استقلال و تشكيل دولت مستقل براه می اندازد را برسميت نمی شناسيم. مساله كرد و حق تشكيل دولت مستقل از نقطه نظر ما يك استثناء است٬ قاعده نيست. از نقطه نظر ما الزاما هر گروه از جامعه٬ هر قوم و يا نژاد و يا متكلمين به زبان خاصی الزاما "حقی" براي ايجاد كشور مستقل ندارند. جنبشهای استقلال طلبانه در بسياری از مواقع جايی در ميان جنبشهای آزاديخواهانه و برابری طلبانه در دنيای امروز ندارند. مساله ما حل معضلات اجتماعی توده های مردم، نابودی و ريشه كن كردن ستم و نابرابری و استثمار موجود در جوامع كنونی است. به اين اعتبار و در شرايط كنونی جامعه فورمول رفراندم برای حل مساله كرد فورمولی قابل بسط به ستم ملی در ساير مناطق ايران نيست. راه حل ما برای رفع ستم ملی بر مردم عرب زبان٬ يا ترك زبان و يا بلوچ تلاش همه جانبه براي رفع هرگونه ستم و نابرابری بر حسب مليت است. در شرايط كنونی در جامعه ايران مساله ای بنام مساله آذری و بلوچ و يا عرب وجود ندارد. ما شاهد درجه ای قابل ملاحظه و غير قابل درمان كشمكش قومی و ملی ميان مردم منتسب به آذری و بلوچ و عرب نيستيم. و بر خلاف تصور تبليغات رژيم اسلامی و يا تصور جريانات ناسيوناليست ايرانی جامعه ايران ائتلاف شكننده و ناپايداری از "اقوام و ملل" نيست كه به محض شل شدن قدرت مركزی در تهران و روشن شدن سقوط محتوم رژيم اسلامی به جان يكديگر خواهند افتاد. اين تبليغات رژيم اسلامی و شاخه هايی از جريانات ناسيوناليست ايرانی و قومی ربطی به واقعيت جامعه ايران و تصور و ذهنيت مردم در ايران ندارد. تبليغاتی سياسی است. تلاشی برای الصاق هويت قومی و ملی به انسانهای ساكن يك جامعه و٬ خلق خود آگاهی وارونه ملی و قومی است. واقعی نيست. هيچ نشانی از تخاصمات و كشمكشهای قومی لاعلاج و غير قابل درمان در جامعه و در ميان مردم مشاهده نميشود. واقعيت اين است كه جامعه ايران جامعه ای متشكل از "ملل گوناگون" نيست. مردم در ايران به زبانهای گوناگون صحبت و تكلم ميكنند. اما ملت و يا مليت هر دو مقولاتی ساخته و پرداخته جريانات ناسيوناليست است. اگرچه ملت و هويت ملی و قومی يك پديده سياسی و دست ساز است. اگرچه قوم پرستی و كشمكش قومی يك بيماری سياسی جدی و قابل مشاهده در ايران نيست. اما مساله اين است كه اين بيماری نه ريشه كن شده و نه جامعه و مردم در برابر آن واكسينه شده اند. و از اين رو بايد بطور همه جانبه ای افشا و نقد شود.

در خاتمه
ما تقسيم بندی انسانها به ملت و يا مليتهای مختلف را به رسميت نمی شناسيم. ما انسانيم. ترك و كرد و بلوچ و عرب نيستيم. هويت انسانی ما قابل تقليل و يا تبديل به هويت قومی و ملی نيست. خود آگاه كردن توده های وسيع جامعه به اين اصل پايه ای٬ در عين حال بخشی از تلاش ما در حاشيه ای كردن و پيروزی بر جريانات ناسيوناليستی است. ما تاکید میکنیم که ناسیونالیسم درمان مساله ملی نیست. بوجود آورنده و شکل دهنده ستم ناسیونالیستی موجود در جامعه است. ناسیونالیسم خوب و بد ندارد. یک جریان منحط و مخرب سیاسی است. این جریانات امروز پرچمدار خلق مساله ملی در سطح جهان هستند. كارنامه سياه اين جريانات قومی و ناسيوناليستی برای مردم معرفه است. از جنگهای قومی و گورهای دسته جمعی در يوگسلاوی سابق گرفته تا كشتارهای چند صد هزار نفره در رواندا٬ تا تحرك شديد قومی در افغانستان و عراق٬ نمونه هايی از تحرك و فعاليت اين جريانات فاجعه آميز بوده است. الگوی اين جريانات قومگرا تبديل جهان موجود به مجموعه و سبدی پر از كشورهای ريز و درشت است. نقش اين جريانات قومی ايجاد چنان نفرت و كينه قومی و ملی و ايجاد خصومت ميان بخشهای مختلف مردم است كه عملا امكان همزيستی و زندگی مسالمت آميز را از مردم و جامعه سلب ميكند. كار اين جريانات قوم پرست اين است كه تفاوتها و تمايزات قومی و فرهنگی را به تنش و كشمكش و درگيری و خصومت و آدمکشی تبديل كنند. اين پروسه همواره با خلق جنايت های تكان دهنده همراه است. هر دسته كينه توز و قومگرايی كه بتواند اسلحه و رزق و روزی چند صد نفر انسان مستاصل و درمانده را تامين كند ميتواند نيروی در شكل دادن چنين سناريوی سياهی باشد. فاجعه يوگسلاوی٬ گورهای دسته جمعی٬ استيصال و درماندگی كه تاثير پاك نشدنی بر بخشهای وسيعی از جامعه بجا گذاشت محصول تحرك و بالفعل شدن اين جريانات است. اين ملی گرايی و ملت تراشی حتی در قلب اروپا بخون ميكشد و بی خانمان ميكند. آنچه به اين روند يك پايه مادی و احتمالی ميدهد٬ سياست و جايگاه اين جريانات در نظم نوين جهانی دردوران پس ازجنگ سرد است. ايدئولوژی و تفكر و بعضا خود اين جريانات قوم پرست و ناسيوناليست يك پايه و يك ركن روند كشور سازی و تجديد آرايش حاكميت بورژوايی در كشورهايی هستند كه دستخوش تحولات سياسی و حكومتی شده اند. و اين يكی از اركان سياسی نظم نوين جهانی است. نگاهی به تلاشهای اخير بورژوازی در سطح جهان و بطور مشخص به طرحها و سياستهای كشور سازی هيات حاكمه آمريكا نشاندهنده اين واقعيت كريه است. افشای همه جانبه و خنٽی کردن تحرکات ناسیونالیستی، چه قوم پرست، چه عظمت طلب، یک وظیفه دائم کمونیسم کارگری است.
ما تمامی انسانهای شريف و آزاديخواه را به يك مبارزه سراسری برای ايجاد يك جامعه برابر و به دور از هرگونه تبعيضی و افشا و طرد جريانات ناسيوناليستی دعوت ميكنيم. جمهوری سوسياليستی نمونه ای است از يك كشور آزاد٬ غير قومی٬ غير ملی٬ غير مذهبی٬ با قانون واحد برای همه! از نقطه نظر ما مبارزه پيگير و قاطع با ستم و تبعيض ملی بخشی از مبارزه برای آزادی و برابری و رفاه و نظام متضمن چنين شرايطی یعنی يك جمهوری سوسياليستی است.*